محل تبلیغات شما



میدونی کی زندگی اینهمه سخت میشه وقتی ب رویاهات فکر نکنی رویاهای کوچیک بزرگت و اجازه بدی زندگی فقط بگذره بدون اینکه بخوای زندگی کنی .

همیشه ب خودم میگم رویای من چیه ب کجا میخوام برسم چطوری میشه جیکار میخوام بکنم ک فردا از زندگیم راضی باشم مث سردار سلیمانی. بدرد یکی بخورم ک اخرش یکی ازم یاد کنه اما تنبلی باعث میشه به هیچ نتیجه ایی نرسم

سلام 

فکر کنم همین ک شیش ماهی ی بار هم میام جای شکرش باقی باشه البته الان ک دیگه کسی اینجا نیس پشه هم پر میزنه 

پست قبلی درمورد واکسن یکسالگی محیا بود الان باید بگم واکسن هجده ماهگی اش ک برام کابوس بود هم خیلی وقته زدم و تموم شد در کل من راحت شدم آره من راحت شدم چون استرسی ک من داشتم هیچ وقت محیا نمیتونه داشته باشه ‌‌ 

همه چی خوبه گاهی تلخ گاهی شیرین گاهی انقد تلخ ک فکر میکنی دیگه شیرین نمیشه گاهی انقد شیرین ک بازم تلخ میشه .

میخواستم ی دفتر بردارم روز ب روز محیا رو توش بنویسم اما خیلی بده ک همش امروز فردا میکنم اخرشم مث ی حیوان محترم پشیمون میشم

سلام 

الان نمیدونم دقیقا از چی بنویسم ولی بزار. از همین امروز شروع کنم امروز استرس داشتم ولی ن مثل واکسن های قبلی محیا و دقیقا فهمیدم چرا چون. واکسن ی سالگی اش تو دستش بود و زیاد اذیت نمیشه مادرا همیشه از قبل همه چیو حس میکنن

الان ی حالی دستشو انداخته رو کمرم و خوابیده ک میخوام درسته قورتش بدم خوشمزه مامانو .

س روزپیش تولد یک سالگیش بود خیلی مراسمش ساده بود ولی خیلی خوب شد ک بود .

اون روز فهمیدم دخترم داره خیلی زود بزرگ میشه و همه چیو یاد میگیره و من اصلا حواسم نیس

تولدش محمد رضا و فاطمه زهرا هی میگفتن محیا تو این عکس عروس شده و من خنده داره ک از امروز ب خاطر تنها شدن خودم غم دارم . از اینکه باید بدمش ب کسی ک بهش هیچ اعتمادی نیس میترسم

ولی دلم گرمه ک مث خودم بشه مامانشو ول نمیکنه

مادربودن سخت ترین نسبت دنیاست


اصلا باورم نمیشه ک الان یک سال و چهار ماهه ک من نیومدم وب  واقعا باور نکردنیه تازه منی ک همیشه بسته اینترنتی فعال دارم 

البته همچین عجیبم نیست اصلا حس پست گذاشتننم نیس حتی تو اون اینستا ک هر روز پست های دیگرونو دنبال میکنم  خودم حوصله پست گذاشتن ندارم.

خب واسه دوستان قدیمی ک شاید بهم گاهی سر بزنن بگم از خودم 

تو این یه سال و چهار ماه خدا بهم یه فرشته کوچولو داده که همین ماه دیگه میشه یه سالش 

چقد زود گذشت باور نکردنیه. 

امروز داشتم با خودم فکر میکردم انقد ک روزها سریع میگذره چطور میشه گفت محیا یک سالش شده خیلی زود گذشت خیلی زود

ولی از طرفی یکی میگفت اگه حیون ها هم اینهمه طول میکشید تا بچه هاشون راه بیافتن هیچکدوم طاقت نمی اوردن و حوصله بچه بزرگ کردن نداشتن.  جالبه واسه من ک انگار همین دیروز بود محیا تولدش بود . 

خیلی خیلی سریع گذشت مردم میگن بچه همسایه زود بزرگ میشه اما ن دختر منم خیلی زود بزرگ شد باور نکردنیه.  همین دیروز منتظر شیش ماهگی اش بودما. 

خب حالا دیگه کل پستم حرف از باور نکردن و زود گذشتن شد  

بچه ها هرکدوم میاین وبم یه خبری از خودتون بدین 

دلتنگتونم .❤❤❤


 

 

 

دیشب یه خواب دیدم اخرش فهمیدم گاهی هم خود مذهبی ها قشنگ دیدشونو ک زدن بعد میگن فلانی حجاب نداش دیدم دقت کرده ببینه اون گوشه ایی ک بدن طرف پیداس تا گجاش پیداس بعدم میگه ایراد از اونه  حالم بهم میخوره از این ادما ک تازه خودشونم بهترین میدونن. 

حالا اینا رو ولش. 

امروز صبح ایین نامه شهریمو قبول شدم و گواهینامه ام صادر شد ینی سفارش صادرش داده شد 

اقا ب سرهنگه میدم من قبولم مطمئنید؟؟فکر نکنم قبول شما میگه اره تو ک ردی اومدی یکم مونده ب بریدگی پارکم میگیری؟؟

حالا از اونور بچه ها میگفت ن قبولی منظورشون از این مرحله رو رد کردیه اقا ولی خدایی من گفتم رد شدم. با سه تا اشتباه سر مرز قبول شدم.

sohrab sepehri 2 شعر زیبای  زندگی رفتن و راهی شدن است  سهراب سپهری

 

اقا شاید تنها انگیزه من واسه اومدن به اینجا فقط تنها انسانی باشه ک گاهی گذرش به اینجا میافته ( بیابون لوته انگار )
و اضافه کنم دلیل دیگه اشم احتمالا گوگله که اسم وبلاگ منو صدر همه بلاگ ها میندازه و غرق لذتم میکنه

خب گاهی که نمیام واسه اینه  وقتی حالم خوبه اه و ناله و غری نیست و دل پری ندارم واسه نوشتن ولی در کل 

زندگی شیرین است
     زندگی تلخی نیست
     تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
     من و تو می دانیم

 

این روزها خوب میگذرن یعنی دقیقا روزهایی ک اقای عزیز شیفت شب وظهر ان من با خیالی اسوده اینور و اونور ولوو ام

حالا بیچاره اینجوری نیست نزاره جایی برما نـــــــــــــــــه اصـــــــــــــلا

تازه خودش منو میبره ولی خب .

خودم خودمو زندانی کردم انگار .

اصلا هرچی زن ها نالیدن شما بدون شک بدون مقصر خود خود خودشونن به نظرم مرد ها اگه معتاد و دست بزن و بد اخلاق نباشن مرد ارزو های هر دختری ان

و این وسط اگه دختری بناله فقط و تنها خودش مقصره .

البته این نظر منه ها

حالا کار نداریم که

ماها درسته اشتباه میکنیم ولی تقصیر خودتون بود

بیچاره اقای عزیز هیچ وقت نمیتونه منو مقصر کنه مثلا دیشب بهم گفت چرا هرچی میگم پاشو بریم خونه پا نمیشی میخوای دیگه نزارم بری خونه مامانت ؟؟؟؟؟    

منم بهش گفتم یادته خونه عموت گفتم پاشو اصلا نگامم نکردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟ 

هیچی دیگه خلع صلاحش کردم با یه فن فیلتابی حرفه ایــــــــــــــــــــــــــی (البته نمیدونم کشتی چه ربطی به صلاح داشت ولی کلــــــــــــــــــا 

تقصیـر خودش بود

 

خب دیگه من برم شعر سهرابو ک اون بالا یه تکه شو گذاشتم،  تو ادامــــــــــــــــــه مطلب کامل میزارم خواستی بخونــــــــــــــ

فعلا خدا سهـــــــــــــــــــــرابـــــــــــــــــــــــــ 

 

 

 

 


نمیدونم الان چی بگم چی نگم ولی خلاصه وار میگم. 

روانشناسا راست میگن به حرفاشون گوش کنیم من به حرفاشون رسیدم و تحمل کردم  اما مشکل الانم این وسط خودمم الان من دوسش دارم اون دوسم داره ولی محبتشو نمیخوام چون محبتش ادم وار نیس  هه حالا بیخیال.  این چهار روزه صبح کاریش من روانی روانی میشم و بس.  هعی 

اصلا حتی حوصله ندارم بگم من یه نفر شدم دونفر چند ماه دیگه ما دونفر میشیم سه نفر  بیخیال.  گیجم اصلا فعلا 

 


چند روزه پیش توی چگونه ی نماز خوب بخونیم پناهیان ی چیز جالب شنیدم نمیدونم نمازو قبول داری یا ن اما مهم نیس میگفت دعا کنید خصوصا بعد از نماز نماز میخونی خدا میگه خب حالا دعا کن ببینم چی میخوای .میگفت بعد نمازت خدا میگه خب حالا تو بخواه تا من اجابت کنم و تو یهو پا میشی میری . واقعا خودمون بودیم چ حالی بهمون دست میداد . ؟؟ بیخیال میخواستم اینو بگم . از خدا خیلی چیز بخواه حتی بند کفش تو هم از خدا بخواه .
سلام . گاهی با ی سری از ادمها خیلی خوبیم . اما اونا فکر میکنن میتونن گولمون بزنن براشون تولد بگیریم برامون تولد میگیرن . اما از کادو مشخصه ک چقدر طرف برات ارزش قائله . از این ادمها همون بهتر ک فاصله بگیریم ازادشون کنیم از این زندانی ک برای خودشون ساختن

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آینده سازان فردا--- مداحی سنتی حسن رضای ذهن واژه های کیوان صنعت