الان نمیدونم دقیقا از چی بنویسم ولی بزار. از همین امروز شروع کنم امروز استرس داشتم ولی ن مثل واکسن های قبلی محیا و دقیقا فهمیدم چرا چون. واکسن ی سالگی اش تو دستش بود و زیاد اذیت نمیشه مادرا همیشه از قبل همه چیو حس میکنن
الان ی حالی دستشو انداخته رو کمرم و خوابیده ک میخوام درسته قورتش بدم خوشمزه مامانو .
س روزپیش تولد یک سالگیش بود خیلی مراسمش ساده بود ولی خیلی خوب شد ک بود .
اون روز فهمیدم دخترم داره خیلی زود بزرگ میشه و همه چیو یاد میگیره و من اصلا حواسم نیس
تولدش محمد رضا و فاطمه زهرا هی میگفتن محیا تو این عکس عروس شده و من خنده داره ک از امروز ب خاطر تنها شدن خودم غم دارم . از اینکه باید بدمش ب کسی ک بهش هیچ اعتمادی نیس میترسم
ولی دلم گرمه ک مث خودم بشه مامانشو ول نمیکنه
مادربودن سخت ترین نسبت دنیاست
ک ,ولی ,خیلی ,چیو ,تو ,نیس ,ترین نسبت ,همه چیو ,و من ,نسبت دنیاست ,سخت ترین
درباره این سایت